
3 دیسیپلین خلق ارزش (Value Creation Discipline)
تریسی و ویرسما سه راه خلق ارزش را معرفی کردهاند که یکی از آنها را باید انتخاب کرده و مبنای هر کاری در سازمان قرار داد. در اینجا با این سه نظام خلق ارزش آشنا میشوید.
Strategy
اگر میخواهید در مورد استراتژی بخوانید، اجازه دهید، ابتداء با ماهیت آیندة آشنا بشویم. آینده، چیزی است ایستاده در همین نزدیکیها و منتظر نشسته تا ما از تکرار دست برداریم. زمانی که تصمیم میگیرید به صورت هدفمند حرکت کنید، آینده پدید میآید وگرنه، سپری شدن ساعتها و آمدن و رفتن روزها به معنای آینده نیست، بلکه امتداد دادن گذشته به روزهایی است که خواهد آمد. آینده، دقیقاً از جایی شروع میشود که شما تصمیم میگیرید متفاوت با آنچه که در جریان است عمل کنید. در اینجاست که «استراتژی» شروع میشود. پایان سکون و روزمرگی، آغاز استراتژی است. استراتژی، روش مواجه شدن با آینده یا ساختن آن است. در این نوشتار تعاریف استراتژی را به همراه الگوهای آن بیان کردهایم. همچنین مراحل و نحوه تدوین و اجرای استراتژی به همراه مثالهایی توضیح داده شده است. در انتهای این صفحه فایلهای دانلودی گذاشتهایم که میتوانید آنها را دانلود کنید.
آنچه در این مطلب پیرامون استراتژی می خوانید:
استراتژی یک جهتگیری ذهنی است که حرکت به سمت مجموعهای از اهداف را در قالب یک چشمانداز میسر میکند. در این بیان با چند موضوع سروکار کاریم. اول اینکه استراتژی یک «جهتگیری ذهنی» است. یعنی ماهیت مفهومی (خواستهای) و نه مصداقی (داشتهای) دارد. هر کسی، یک جهتگیری مشخصی را در ذهن دارد، این جهتگیری ذهنی همان استراتژی است. دوم، استراتژی در ذات خود، مبتنی بر «حرکت» است و از سکون بیزار است. میخواهد که فرد، مجموعه یا سازمان به یک سمتی در جریان باشند. سوم، استراتژی مجموعهای از «اهداف» را شامل میشود که این اهداف به عنوان سنگ نشان حرکت محسوب شده و درستی (و یا اشتباه) در حرکت را میآزماید. نهایتاً و چهارم اینکه استراتژی همواره به دنبال خلق و رسیدن به یک «چشمانداز» یا نقطهای مطلوب و آرمانی است. این نقطه آرمانی همانند ستاره قطبی عمل کرده و تمام مسیرها بر اساس آن تنظیم میشود.
پیشنهاد می کنیم حتما پس از خواندن این صفحه برای تکمیل اطلاعات خود صفحه برنامه ریزی استراتژیک که در آن به صورت جامع به مفهوم برنامه ریزی استراتژیک پرداخته شده است را مطالعه کنید .
برای اولین بار و در 1917 ، استراتژی به معنای امروزی، از طرف دو شخصیت علمی به نام «نیومن» (Neuman) و «مورگنسترن» (Morgenstern) به كاربرده شد. آنها استراتژی را از جهت اقتصادِ فردی بررسی کردند و گفتند استراتژی شگردهای زیركانه دو بازیگر است که تلاش میكنند برطرف مقابل برتری یابند. در اینجا فرض بر این بود كه بازیگران شیوههای عملكرد رقیب را به طور كامل میدانند و میتوانند تصمیماتی بگیرند كه احتمال پیروزی را حداكثر كند. مثل بازی شطرنج که شرایط بازی تحت قواعد كاملاً مشخصی قرار دارد. در ادامه و از 70 سال پیش، استفاده از مفهوم استراتژی در حیطه سازمان و مدیریت به طور جدی و کاربردی آغاز شد و شرکتها بکار گرفته شد. در اینجا هم با همان منطق بالا، استراتژی به برتری یافتن بر رقبا و سامان دادن به روابط کسب و کار با محیط و منابع خودش است.
اساس استراتژی در خلق مزیت رقابتی است. حتی شرکتهایی که دارای انحصار هم هستند، نیاز به خلق و بهبود مزیت رقابتی برای خود دارند. در بهترین شرایط، مزیت رقابتی موجب ایجاد انحصار و در قالب اَبَر رقابت (HyperCompetition) ظاهر میشود. ابر رقابت یعنی اینکه یک شرکت توانمند و دارای مزیتهای رقابتی عمده، خودش با خودش رقابت کند مثل مپنا در ایران. وقتی که در مورد استراتژی فکر میکنید، حتماً باید در خصوص مزیت رقابتی بدانید. با مطالعه صفحه مزیت رقابتی چیست؟ با مفهوم و کاربرد آن آشنا خواهید شد.
کسب و کارها بخشی از اقتصاد هستند و در محیطی كه متعلق به آنهاست زندگی میكنند. به دلایل مختلف، محیط اقتصادی با شتابی روزافزون در حال تغییر است. تكنولوژیهای موجود، پیشرفت میکنند و پیچیدهتر میشوند، محصولات و خدمات رقبا بهبود مییابد، تقاضا تغییر میکند، ترجیحات و انتظارات مشتری جابجا میشود و فشار خریداران بر شرکت بیشتر میشود. تمامی این تغییرات باعث میشوند که کارآمدی روشها و رفتارهای کسب و کار روز به روز کمتر شود. از اینرو چارهای جزء انطباق با محیط وجود ندارد. به همین سبب میتوان گفت، پایه و اساس شکست در دنیای تجارت، نداشتن استراتژی خوب یا اجرای استراتژیهای نادرست است. استراتژی از این لحاظ برای سازمان اهمیت دارد که منابعی که در اختیار کسب و کار است و به آنها دسترسی دارد، بسیار محدود هستند. استراتژی به هدفگذاری و راههای رسیدن به این اهداف را مشخص کرده و تخصیص منابع برای پیمون این راه را تعیین میکند. استراتژی مجموعهای از روشهای خلاقانه است که به سازمان کمک میکند تا رقابت کند:
در 70 سال اخیر، نظریههای استراتژی در پاسخ به الزامات محیطی و نیازهای کسب و کار رشد کرده و تکامل یافته است. ابتداء کنترل مالی و تعیین بودجه در سال بعد اهمیت داشت. سپس پیشبینیهای میانمدت و محیطشناسی برجسته شد. کم کم جهتگیریها به سمت ایجاد همافزایی و هماهنگی در سازمانها بویژه هلدینگها تغییر کرد. با مطرح شدن نظریههای مایکل پورتر، رقابتپذیری اهمیت پیدا کرد. بعد از آن رویکردهای موقعیتیابی، ابزارهای مناسبی را برای تحلیل رقابت و برنامهریزی استراتژیک ارائه کرد. با پدیدار شدن جلمه «کوچک زیباست»، ساختاردهی مجدد و منبع محوری شکل گرفت. در ده سال پیش چابکی و انعطافپذیری موضوع اصلی بود. اکنون با مغشوشتر شدن فضای رقابتی و و پدید آمدن دادههای بزرگ، تفکر استراتژیک بر تحلیلگیری تکیه دارد. برای آشنایی با سیر تکامل و نظریههای روز استراتژی، صفحه 7 دوره تکامل مدیریت استراتژیک را ببینید.
در ویدئو زیر به بیان تاریخچه ای مختصر از استراتژی پرداخته ایم.
اگر قرار باشد از منظر صاحبنظران این حوزه به استراتژی نگاه کنیم، ایگور انسف به خاطر جایگاه برجستهاش در این حوزه، از همه مقدمتر است. وی را پدر علم استراتژی میدانند. انسف میگوید: استراتژی یک حرکت یا یک سری حرکتهای مشخص کسب و کار است.
هنری مینزبرگ (Henry Mintzberg). هنری مینزبرگ در کتاب خود با عنوان «ظهور و سقوط برنامهریزی استراتژیک» میگوید افراد «استراتژی» را به معانی مختلفی بکار میبرند که میتوان در پنج گروه اصلی تقسیمبندی کرد.
بر اساس نظر مینزبرگ، همانطور که واقعیتهای در حال تغییر در استراتژی گنجانده میشوند، باعث میشوند که استراتژی به مرور زمان پدید آید. از اینرو، ممکن است فردی از یکی از رویکردهای پنجگانه فوق برای مثال «دورنما» شروع کند و با تعیین جهتگیری روشن کسب و کار خود، بخواهد که «موقعیت» خاصی را با استفاده از یک «برنامه» دقیق و مشخص با روشهایی که در قالب یک «الگوی» مشهود هستند به تعیین «شگردهای»رقابت بپردازد. مینزبرگ اینها را تصمیمات و اقداماتی میداند که به آنها «استراتژی تحقق یافته» یا «استراتژی نوظهور» میگوید.
«یا استراتژی داشته باشید، یا اینکه در استراتژی دیگران محو خواهید شد»
مراحل عمومی استراتژی
مدلهای متنوعی برای فرآیند استراتژی معرفی شده است. این تفاوتها در شکل جزئی آن به وفور دیده میشود، اما در شکل کلی آن چندان مشهود نیست. به دلیل اینکه نمیخواهیم شما را درگیر انواع مختلف الگوهای فرآیندی مدیریت استراتژیک کنیم، از بیان آنها خودداری میکنیم. اما اجازه دهید یک فرآیند عمومی را که در برگیرنده تمام الگوها است را به عنوان چارچوب راهنما در نظر بگیریم.
به طور کلی هدف از بکارگیری این چارچوب این است که به شرکتها کمک میکند ضمن انطباق با محیط، نوعی نظم را در برنامهریزی خود دنبال کنند. برای اینکه مشارکت و درگیری مدیران تمام سطوح سازمانی را جلب کند، این فرآیند نمیتواند بسیار جزمی و تغییرناپذیر باشد. اگر بر اساس این نظر که میگوید «استراتژی، سازمان است» پیش برویم، بدون شک، استراتژی، مهمترین فرآیند شرکت است که رشد و تکامل آن بر این اساس شکل میگیرد. این فرآیند شش مرحله اصلی دارد: (1) تعیین چشمانداز، (2) شناسایی استراتژی، (3) انتشار استراتژی، (4) برنامههای عملیاتی، (5) اجرا و (6) ارزیابی.
در ابتداء چشمانداز با تعیین نیات استراتژیک انجام میشود. چشمانداز به ما میگوید که به کجا میخواهیم برویم و شرایط ویژگیهای مقصد ما چگونه است؟ پس از تعیین مقصد آرمانی، استراتژی اصلی یا مسیر طراحی میشود. برای طراحی این مسیر از اطلاعات داخلی و خارجی کسب و کار بهره گرفته میشود. پس از طراحی استراتژی، استراتژی به اطلاع کارکنان رسانده میشود (انتشار استراتژی). بر اساس شرایط و منابع هر واحد سازمانی، برنامههای عملیاتی تدوین شده و در گام بعد اجرا میشوند. همین برنامههای عملیاتی بر این فرض نوشته میشوند که قرار است با اجرای آنها موجب پیشرفت استراتژیهایی شویم که ما را به چشمانداز میرساند. میزان تحقق برنامههای عملیاتی و رسیدن به مقاصد آرمانی مورد ارزیابی قرار گرفته و در صورت لزوم بازبینی میشوند.
اهداف در استراتژی از کلیترین حالت آن یعنی چشمانداز شروع و تا اهداف فردی نازل میشوند.
اگر برای اولین بار است که برنامه استراتژیک را تدوین میکنید یا برنامهای را دارید و میخواهید آن را بهروز کنید، این کار زمانی حدوداً بین دو تا چهار ماه را بسته به جدیت شما و هماهنگی بین اعضای تیم مدیریتی زمان خواهد برد. یک الگوی منسجم و کاربردی دارای چهار مرحله است که شامل موارد زیر است: 1- تشخیص، 2- تصمیم، 3- تغییر و 4- تحلیل
این مراحل به صورت کاربردی بوده و ابزارها و تکنیکهای کاملاً مشخصی هم دارد. یک راهنمای گام به گام بر اساس این مدل تهیه شده است که میتوانید با این 5 گام در دو روز، برنامه استراتژیک را خودتان بنویسید.
مطالعه و آگاهی از انواع استراتژیهایی که به صورت گونههای عمومی استراتژی هستند به شما این کمک را میکند تا بتوانید، اصول استراتژیک حاکم بر شرکت را بشناسید. گونههای عمومی، به انتخابهایی اشاره دارد که هر شرکتی باید یک یا ترکیبی از آنها را بکار بگیرد. در صورتی که بخواهید استراتژیهای اختصاصی را شناسایی کنید میتواند از ابزارهایی که برای این کار استفاده میشود از قبیل ماتریس سوات (SWOT) کمک بگیرید.
اگرچه ابزارهای مختلفی در زمینه مدیریت استراتژیک وجود دارد، اما بر اساس نظرسنجی نشریه گارتنر، میتوان پرکاربردترین آنها را نام برد که استفاده از آنها شهرت جهانی دارد:
مکاتب استراتژی از این منظر برای ما اهمیت دارد که هر کسب و کاری شرایط و قواعد خاص خود را در محیط و بازار دارد. بنابراین استفاده مکتب مناسب میتواند به اثربخشتر شدن فرآیند استراتژی کمک کند. اگر بتوانید مکاتب استراتژی را درک کنید، بقیه مراحل استراتژی برای شما با دید بازتری قابل انجام است. مکاتب اشاره به نوع فکر کردن دارد. برای اینکه به یک دید کلی در مورد مکاتب مدیریت استراتژیک داشته باشیم، میتوانیم به کار ارزشمند ویتینگتون اشاره کنیم. وی نظریههای استراتژی را از دهههای گذشته جمعبندی کرده و سپس به تفکیک چهار رویکرد از طریق نتایج استراتژی، سودآوری یا جمعگرایی و فرایندهایی که استراتژی ساخته میشود، اعم از آگاهانه یا آشکار، ادامه داد. نمودار زیر ماتریسی را نشان میدهد که در آن به دو سوال اصلی «استراتژی برای چیست؟» و «چگونه استراتژی پدید میآید؟» که همان نتایج و فرآیند استراتژی است، پاسخ داده شده است.
1-رویکرد کلاسیک. اساس تفکر کلاسیک بر برنامهریزی بلندمدت و استفاده موثر از منابع با هدف دستیابی به استراتژی سود استوار است. مهمتر از همه اینها از ویژگیهایی به عنوان تحلیل منطقی، تفکیک تصور از اجرا و تعهد به حداکثر رساندن سود است. مدیران ارشد مرجع تدوین و كنترل استراتژی هستند در حالی كه مسئولیت مدیران عملیاتی اجرای استراتژیها است. پیتر دراکر یکی از اولین کسانی بود که چند سوالات درست را پرسید «کسب و کار ما چیست؟» و «چه باید باشد؟». از نظر دراکر پاسخ این سوالات مربوط به استراتژی بود. پس از این مفهوم استراتژی تا حدودی مورد ارزیابی قرار نگرفت تا اینکه در سال 1962 آلفرد چندلر استراتژی را در کار خود با عنوان «استراتژی و ساختار» تعریف کرد: استراتژی را میتوان به عنوان تعیین اهداف و اهداف اساسی بلندمدت یک شرکت و اتخاذ دورههای عملیاتی و تخصیص منابع لازم برای حمل این اهداف تعریف کرد.
به عبارت دیگر، سازمانها هنگام تدوین استراتژی خود با تأکید بر انطباق استراتژیهای حداکثر سود از طریق برنامهریزی منطقی، حداکثر بازده خود را در سرمایهگذاری، فرض به حداکثر رساندن سود، هدایت میکنند و همانطور که قبلاً ذکر شد، شخصی که استراتژی را تنظیم و کنترل میکند مدیر عامل است. مینزبرگ مسئولیت کنترل و آگاهی را وظیفه مدیر ارشد میداند. و میگوید: «این شخص، استراتژیست است». مکتب کلاسیک، این فرض را میگیرد که فضای کسب و کار قابل پیشبینی است و سعی در طراحی رویکردها و روشهای منطقی مانند تحلیل محیطی مانند PEST است. استراتژی توسط مدیریت عالی برنامهریزی، تدوین و کنترل میشود و سپس برنامههای آبشاری و سلسله مراتبی ابلاغ میشود. اجرای استراتژی با توجه به پارامترهای از پیش تعیین شده ، بدون زیر سوال بردن شایستگی و کفایت، در سطوح مختلف سلسله مراتبی صورت میگیرد. به نظر میرسد رویکرد کلاسیک برای صنایع پایدار و بالغ مناسبترین باشد. مدل «پنج نیروی رقابتی» مایکل پورتر برای تحلیل جذابیت برای کسب سود مناسب است. اگرچه این رویکرد برای قرنی که با 1400 شمسی شروع میشود، بنظر قدیمی و ناسازگار به نظر میرسد، به احتمال زیاد بسیاری از سازمانها همچنان به همین شکل عمل میکنند و بنابراین نباید این رویکرد را نادیده گرفت. محدودیتهای این رویکرد ممکن است در عدم اطمینان حوادث رخ داده در محیط کلان سازمان باشد که میتواند رویکرد را منسوخ کند.
رویکرد فرایندی. «فرآیندگرایان» استراتژی را به عنوان یک فرآیند نوظهور در یادگیری و سازگاری توصیف میکنند. آنها به جای تلاش برای ایجاد تغییرات، آنها را پذیرفته و با دنیا همانطور كه هست، مواجه میشوند. در حالی که استراتژیستهای کلاسیک تحلیلهای منطقی را دنبال میکنند، فرآیندگرایان تمایل به پیروی از قوانین و روالهای موجود در سازمان دارند و افراد در سازمان اهداف خاص و سوگیری شناختی خود را ارائه میدهند تا بتوانند از این اهداف استقبال کنند و در مورد اهدافی که همه در مورد آن توافق دارند تصمیم بگیرند. در این مکتب، استراتژی بیشتر بر توسعه داخلی تأکید دارد تا بر اساس تواناییهای اصلی شرکت پیشرفت کند. رویکرد منبعمحور جی.بارنی به استفاده از منابع ارزشمند و غیرقابل تقلید به بهترین روش برای پیشی گرفتن از رقبا است. ارزشمندترین منابعی که یک شرکت میتواند داشته باشد دانش است زیرا تجارت در بازار سخت، و مدیریت آن دشوار است. دانش با تجربه و یادگیری به دست میآید، و تقلید از آن را برای رقبا دشوار میکند.
به نظر میرسد که در رویکرد فرآیندی، استراتژی از عملیات روزمره و از قوتها و فرآیندهای بازار ناشی میشود. استراتژیها در یک روند فزاینده و مداوم از پایین به بالا و بالعکس ساخته شوند و یادآوری کننده سبک دموکراتیک کرت لوین است. رویکرد فرآیندی، یک رویکرد بظاهر نابسامانی را ایجاد میکند که در آن هر کسی میخواهد اهداف پرسنل خود را به عنوان بخشی از اهداف سازمانی لحاظ کنند. سوال اصلی اینجاست که مدیریت ارشد چگونه میتواند با این همه «استراتژیهای خرد» که ممکن است هر کسی بر اساس فعالیتهای روزمره شخصی خود ایجاد کند، مواجه شود؟ در این صورت چه کسی میداند، شرکت از چه استراتژی پیروی میکند و به کجا میرود؟ محدودیت دیگر این رویکرد ممکن است چالش در انتخاب استراتژی اتخاذ شده و عدماطمینان از نتیجهبخش بودن استراتژی باشد بویژه که اگر تدوین استراتژی یک رویکرد از پایین به بالا باشد.
رویکرد تکاملی. رویکرد تکاملی مبتنی بر این باور است که فضای اقتصادی به طور مداوم در حال تغییر است. نظیر نظریههای داروین (1859) در مورد بقا، آنها نقش استراتژی را در پاسخ به محیط برای بقا و به حداکثر رساندن سود میدانند. در حالی که بازارها برای سرمایهگذاریهای کلان در برنامههای استراتژیک بسیار غیرقابل پیشبینی هستند، «تکاملگرایان» معتقدند سودآوری و کارایی بالا برای بقای شرکت ضروری است و سعی میکنند هزینهها را کم کنند، کارایی را افزایش داده و گزینههای رقابتی را شناسایی کرده و بهترینها را برای بقا انتخاب میکند در حالی که بقیه اگر به سرعت کافی تغییر نکنند با نابودی روبرو می شوند. استراتژیهای موفق در فرآیند انتخاب طبیعی پدیدار میشوند و سازماندهی در محیط اقتصادی آنها قرار میگیرد. در این مکتب، موفقیت یک سازمان بیش از آنکه به مدیران آن وابسته باشد به محیط بستگی دارد. تکاملگرایان استدلال میکنند که تمایز، به عنوان ارائه چیزی منحصر به فرد که برای خریداران ارزش بیش از صرف قیمت پایین است، برای موفقیت مهم است زیرا شرکتها زنده نخواهند ماند مگر اینکه منحصر به فرد بوده و بتوانند از رقبای خود جلو بیفتند.
رویکرد سیستمی. گرچه رویکرد کلاسیک و سیستمی در مورد روند برنامهریزی بلندمدت مشترک هستند، اما درک متفاوتی از نتایج استراتژی دارند. با توجه به رویکرد سیستمی، استراتژیها در شبکههای پیچیدهای توسعه یافته و بر اساس فرهنگ سازمان تعریف میشوند. اهداف و شیوهها به شدت به سیستمهای اجتماعی خاصی بستگی دارد که ساختن استراتژی در آن صورت میگیرد. استراتژی باید «از نظر جامعهشناختی حساس» باشد زیرا نتیجه و فرایند به شخصیت سیستمهای اجتماعی محلی که شرکت در آن فعالیت میکند، متناسب با زمینههای اجتماعی خاص بستگی دارد. از منظر سیستمی، هیچ یک از بهترین راههای استراتژی وجود ندارد: فقط با قوانین محلی بازی کنید.
در حالی که در رویکرد کلاسیک به دنبال نتیجه واحدی برای به حداکثر رساندن سود است، رویکرد سیستمی به دنبال نتیجهای جمعی و وابسته به بافت اجتماعی سازمان است. رویکرد سیستمی، استراتژی مشابه با مکتب فرهنگی مینزبرگ را دارد که تشکیل استراتژی را به عنوان یک فرایند جمعی، منعکس کننده فرهنگ سازمانی یک سازمان میداند. مینزبرگ، فرمولبندی استراتژی را فرایندی نوظهور از آزمون و خطا میداند که در حین اجرا اتفاق میافتد. رویکرد سیستمی نسبت به استراتژی، توسعه تعمدی استراتژی برای تأمین نیازهای فرهنگی و اجتماعی با حفظ سود کافی است.
چگونه استراتژی بنویسم؟
برای اینکه بتوانید استراتژیهای شرکت یا کسب و کار خود را بنویسید، یکی از سه روش زیر را بکار بگیرید:
در اثر پیدایش عصر نوین اطلاعات، داده های بزرگ و صنعت 4.0، مبانی اساسی کسب و کارها، تغییر زیادی کرده است. نظریههای اخیر در مورد راهبری کسب و کار بر هوش استراتژیک تمرکز کردهاند. رولینگتون، رئیس مرکز تحلیلهای آکسفورد، میگوید سازمانها با بکارگیری رویکرد هوش استراتژیک و با کنار گذاشتن مدلهای سنتی خود، به چالشهای عصر نوین اطلاعات پاسخ میدهند تا هر چه بیشتر و عمیقتر به هم پیوند بخورند. بر این اساس تحلیل دادهها و دستیابی به اطلاعات تجاری ارزشمند خواهند بود. اگر هوش را توانایی و قابلیت کسب، ذخیره، بازیابی و استفاده از اطلاعات برای تصمیمگیری تلقی کنیم. هوش از نوع استراتژیک، همان کار را در سطح سازمان انجام میدهد. برای آگاهی از هوشمندی استراتژیک لازم است که مفهوم نسل جدید استراتژیست ها که توسط مینزبرگ گفته شده توجه کنیم. بر اساس این رویکرد، همچنان که پویایی و ابهام محیط افزایش مییابد، برنامهریزی استراتژیک نیز تکامل مییابد تا مؤثرتر و مفیدتر واقع شود. امروزه تحلیل گری استراتژیک بیش از پیش مورد نیاز است و کارکرد واحد برنامه ریزی استراتژیک بر اساس آن سنجیده میشود.
استراتژی یک جهتگیری ذهنی است که نحوه حرکت به سمت نقطه آرمانی و مطلوب (چشمانداز) میسر میکند. از آنجاییکه کسب و کارها چشمانداز پرمایهای را انتخاب میکنند، نظر زمانبندی، رسیدن به آن زمان زیادی نیاز است و به همین دلیل هم، معمولاً استراتژی با ویژگی بلندمدت مدت بودن شناخته میشود. بر اساس نظر بزرگانی همچون ایگور انسف، مینتزبرگ، چندلر و پورتر، ویژگیهای استراتژی چنین است: اول اینکه، استراتژی یک «جهتگیری ذهنی» است. یعنی ماهیت مفهومی و انتزاعی دارد و نیاز به مهارتهای ادراکی قوی در این زمینه است. دوم، استراتژی در ذات خود، مبتنی بر «حرکت» است و از سکون بیزار است. در این صورت فرد، یا کسب و کار سفری را به سمت چشمانداز خود آغاز میکنند که نیاز به فکر، صبر و تلاش فراوانی دارد. سوم، استراتژی مجموعهای از «اهداف» را شامل میشود که این اهداف به عنوان سنگ نشان حرکت محسوب شده و درستی (و یا اشتباه) در حرکت را میآزماید. و نهایتاً، چهارم اینکه استراتژی همواره به دنبال خلق و رسیدن به یک «چشمانداز» یا نقطهای مطلوب و آرمانی است. این نقطه آرمانی همانند ستاره قطبی عمل کرده و تمام مسیرها بر اساس آن تنظیم میشود.
محیط کسب و کار به دلایل مختلف، با شتابی روزافزون در حال تغییر است. تكنولوژیهای موجود، پیشرفت میکنند و پیچیدهتر میشوند، محصولات و خدمات رقبا بهبود مییابد، تقاضا تغییر میکند، ترجیحات و انتظارات مشتری جابجا میشود و فشار خریداران بر شرکت بیشتر میشود. تمامی این تغییرات باعث میشوند که کارآمدی روشها و رفتارهای کسب و کار روز به روز کمتر شود. از اینرو چارهای جزء انطباق با محیط وجود ندارد. توجه داشته باشیم که منابع در اختیار کسب و کار بسیار محدود هستند. استراتژی از این لحاظ برای سازمان اهمیت دارد که به استفاده بهینه از این منابع کمک میکند. برای این کار مقاصد و اهداف کسب و کار تعیین شده و راههای رسیدن به آن مشخص میشوند. به بیان ساده، استراتژی به تخصیص منابع ارزشمند سازمان در مسیر حرکت و رشد سازمان کمک میکند. اگر بخواهیم اهمیت استراتژی را بسیار خلاصه و کوتاه بیان کنیم، آنگاه میتوان گفت که استراتژی مجموعهای از روشهای خلاقانه است که به سازمان کمک میکند با توجه به موضوعات زیر رقابتپذیر باشد:
مدلهای زیادی برای فرآیند استراتژی معرفی شده است. اگرچه این مدلها در جزئیات با هم تفاوت دارند، اما از نظر کلی با هم یکسان هستند. میتوانیم با نگاه به این مدلها یک فرآیند عمومی را به عنوان چارچوب راهنما در تدوین سند استراتژی معرفی کنیم. به طور کلی هدف از بکارگیری این چارچوب این است که به شرکتها کمک میکند ضمن انطباق با محیط، نوعی نظم را در برنامهریزی خود دنبال کنند. برای اینکه مشارکت و درگیری مدیران تمام سطوح سازمانی را جلب کند، این فرآیند نمیتواند بسیار جزمی و تغییرناپذیر باشد. اگر بر اساس این نظر که میگوید «استراتژی، سازمان است» پیش برویم، بدون شک، استراتژی، مهمترین فرآیند شرکت است که رشد و تکامل آن بر این اساس شکل میگیرد. این فرآیند شش مرحله اصلی دارد: (1) تعیین چشمانداز، (2) شناسایی استراتژی، (3) جاریسازی استراتژی، (4) برنامههای عملیاتی، (5) اجرا و (6) ارزیابی.
در ابتداء چشمانداز با تعیین نیات استراتژیک انجام میشود. چشمانداز به ما میگوید که به کجا میخواهیم برویم و شرایط ویژگیهای مقصد ما چگونه است؟ پس از تعیین مقصد آرمانی، استراتژی اصلی یا مسیر طراحی میشود. برای طراحی این مسیر از اطلاعات داخلی و خارجی کسب و کار بهره گرفته میشود. پس از طراحی استراتژی، استراتژی به اطلاع کارکنان رسانده میشود (انتشار استراتژی). بر اساس شرایط و منابع هر واحد سازمانی، برنامههای عملیاتی تدوین شده و در گام بعد اجرا میشوند. همین برنامههای عملیاتی بر این فرض نوشته میشوند که قرار است با اجرای آنها موجب پیشرفت استراتژیهایی شویم که ما را به چشمانداز میرساند. میزان تحقق برنامههای عملیاتی و رسیدن به مقاصد آرمانی مورد ارزیابی قرار گرفته و در صورت لزوم بازبینی میشوند.
هوشمندی استراتژیک آخرین رویکرد به استراتژی است که به تحلیل اطلاعات و هشدارهای محیطی و کمک به تصمیمگیریهای مدیران در عصر انقلاب اطلاعات تاکید دارد. در اثر پیدایش عصر نوین اطلاعات، داده های بزرگ و صنعت 4.0، مبانی اساسی کسب و کارها، تغییر زیادی کرده است. نظریههای اخیر در مورد راهبری کسب و کار بر هوش استراتژیک تمرکز کردهاند. رولینگتون، رئیس مرکز تحلیلهای آکسفورد، میگوید سازمانها با بکارگیری رویکرد هوش استراتژیک و با کنار گذاشتن مدلهای سنتی خود، به چالشهای عصر نوین اطلاعات پاسخ میدهند تا هر چه بیشتر و عمیقتر به هم پیوند بخورند. بر این اساس تحلیل دادهها و دستیابی به اطلاعات تجاری ارزشمند خواهند بود. اگر هوش را توانایی و قابلیت کسب، ذخیره، بازیابی و استفاده از اطلاعات برای تصمیمگیری تلقی کنیم. هوش از نوع استراتژیک، همان کار را در سطح سازمان انجام میدهد. برای آگاهی از هوشمندی استراتژیک لازم است که مفهوم نسل جدید استراتژیست ها که توسط مینتزبرگ گفته شده توجه کنیم. بر اساس این رویکرد، همچنان که پویایی و ابهام محیط افزایش مییابد، برنامهریزی استراتژیک نیز تکامل مییابد تا مؤثرتر و مفیدتر واقع شود. امروزه تحلیل گری استراتژیک بیش از پیش مورد نیاز است و کارکرد واحد برنامه ریزی استراتژیک بر اساس آن سنجیده میشود.
تریسی و ویرسما سه راه خلق ارزش را معرفی کردهاند که یکی از آنها را باید انتخاب کرده و مبنای هر کاری در سازمان قرار داد. در اینجا با این سه نظام خلق ارزش آشنا میشوید.
هر شرکتی سه مسئله اساسی دارد: كارآفرینی، عملیات و اداری. مایلز و اسنو چهار استراتژی را تشریح میکنند که پاسخ سازمانها به این سه مسئله را بازگو میکند. این مقاله را بخوانید تا به طور کامل با این استراتژیها آشنا شوید.
قهرمان استراتژی کسی است که نماد موفقیت سازمان است و پنج ویژگی به شرح زیر دارد:
انجام برنامهریزی استراتژیک مزیتهای مهمی را برای سازمان دارد که مهمترین آنها بقا و رشد سازمان است. در اینجا مهمترین مزیتهای برنامهریزی استراتژیک به صورت خلاصه فهرست شده است.
برای تدوین برنامه استراتژیک چهار مرحله باید طی شود. هر کدام از این مراحل ابزارهایی دارد که استفاده از آنها کمک میکند تا تحلیلهای استراتژیک قویتری را داشته باشید. گام به گام با ما همراه باشید.
مقاصد آرمانی شامل چشمانداز، ماموریت، ارزشهای سازمان میشود. کارکرد آنها تنها برای ایجاد تصویر رویایی و شناساندن یک جایگاه و موقعیت برای عموم است و همچنین موجب همافزایی میشود.
سلام جناب آقای دکتر خدادادی مطالب فوق پیرامون مدیریت استراتژی بسیار مفید و ارزشمند است و امیدوارم همه ی سازمانهای فعالمان ضمن آشنایی با انواع استراتژیها و با توجه به شرایط درونی و بیرونی سازمان، بهترین گزینه های مختلف را انتخاب کرده تا بهتر بتوانند سازمان را در دستیابی به اهداف خود هدایت کنند.
سلام. ممنونم. مشخصه که مفهوم استراتژی را دریافتید.
با سلام و احترام خدمت دکتر خدادادی عزیز. کلیه مطالب را مطالعه کردم خیلی مفید بود. چیزی فهمیدم. ممنونیم از مطالب کامل و جامع شما در مورد استراتژی در کسب و کار
سلام. ممنونم. هر چند هم محدود، این مفاهیم را در کسب و کار خود بکار بگیرید.
سلام جناب دکتر خدادادی ممنون از زحمات شما خیلی مطالب درباره استراتژی کسب و کار مفید بود
سلام جناب آقای دکتر سپاسگزارم بابت انتشار مطالب مفید و جامع در حوزه استراتژی کسب و کار
ممنونم. امیدوارم مفید باشه.
جهان سپاس از معلومات بارگذاری شده دکتر خدادادی بنده همیشه از مطالعه همچو معلومات لذت میبرم و استفاده میکنم.
سلام. سپاسگزارم. برقرار باشید.